هیچ مردی اعم از پدر و همسر و شوهر و برادر آنقدر شجاع نیست که بخواهد خلاف تلقیهای رایج و سنتهای سنگ شده عمل کند و زن را بگذارد جوری که میخواهد زندگی کند. و شاید تحسین آمیزترین کلمهای که یک مرد به همسر و دختر و خواهرش گفته باشد اینست که « به تو اعتماد دارم اما جامعه وحشیست، همه گرگاند. پس تو مجبوری چادری بپوشی، برقع به تن کنی تا خودت مصئونتر باشی»
اما براستی کدام جامعه؟ا
با روسری و مانتو و چادر و حتا برقع نمیتوان کاری کرد. چرا که یک جامعه منحط فقط به تلقیهای رایج و باورهای ذهنی خودش توجه میکند نه چیز دیگری. اکثر عمرم را در افغانستان سپری کردم اما هرگز ندیدم که بی حجابی زنی باعث تحریک کسی شده باشد. اکثریت محجبهاند برقع یا چادری پوشیده و هیچ برآمدگی از عقب و جلو هم ندارند. اما با این وجود برقعپوش هم متلک را به جانش میخرد و هم مورد تجاوز قرار میگیرد. پس مشکل جای دیگریست و ربطی به پوشش و این مسائل ندارد. زن اگر درون گونی هم از خانه بیرون شود همین اتفاقات خواهد افتاد. چون همه بنده و پیرو تلقیهای رایج اجتماع و ذهن خود هستند.
راستش از یک سنی به بعد دیگر پدران و مادران کار خاصی ندارند و فقط ماموریت دارند که یکی را بندازند به شما. چون وظیفه پدری حکم میکند که تا قبل از مرگ حتیالامکان دختران و پسرانش را به خانهی بخت بفرستد. شاید دوستتان داشته باشند ولی راستش او به خانهی بخت کاری ندارد. میخواهد با وجدانی راحت پا به بهشت موعود بگذارد. پس گاهی حتا اگر شده زیر قرض و قوله هم برود بازهم این کار را میکند. پولی قرض گرفته دختری را برای پسرش میخرد و بعد عروسی با شکوهی با انبوهی از مهمانان ترتیب میدهد. من که نمیتوانم باور کنم که او اینقدر مهربان شده باشد. آن همان کسیست که تمام دوران بچهگی از ۷ تا ۱۵ سالگی ضجه زدی اما نخواست یا نتوانست برایت بایسکلی بخرد. این همه مصارف پیشکش و عروسی و دنگ وفنگ هم تنها برای دنباله روی از تلقیهای رایج و سنت و عرف جامعه است.
همه همین قسمیاند از دم؛ منتظر یک کیس و خواستگار خوب که درب خانهشان را بزند و آنرا به زنی کسی در بیاورند و این بزرگترین ماموریت پدر و مادر در قبال دختر است.
تلقیهای رایج از مجرد بودن به قدری در جامعه ریشه دوانیده است که این موضوع برای دختران باعث عذاب شده و همیشه نگران این هستند که مبادا بتُرشند. چون دختر تنها و سینگل به مثابه مرضیست که هیج کسی پذیرایش نیست. تلقیهای رایج این اجازه را به همه میدهد که فکر کنند دختر یک مشکلی دارد و گرنه باید ازدواج میکرد.
دخترِ مجرد و تنها با اولیههای زندگی مشکل خواهد داشت. در خانه پدر و مادر همیشه سرکوفت خواهد خورد و راهی هم برای رهایی از این زندان وجود ندارد. چرا که هیچ کسی به دختر مجرد خانه یا اتاقی اجاره نخواهد داد. اینها و خیلی از مشکلات دیگر دختران را مجبور میسازد که به همین تلقیهای رایج تن داده و همه چیز را به تن بخرند. قسمت عظیمی از دختران جامعه ما تجربه زیستی ندارند. آنها فقط رنج کشیدند و میکشند. متخصص این هستند که چطور میشود درد را تحمل کرد و دم نزند.
ازدواج کردن یا نکردن هیچ کدوم برتری خاصی ندارد. اما ازدواج به شکلی در اجتماع ما وجود دارد تن دادن به تلقیهای رایج و سنت است. یعنی ازدواج پیش نیاز خاصی در جامعه ما ندارد. به محض اینکه دستت به دهانت رسید یا پدری داشتی که میتوانست حمایت کند پس بسم الله. نهایتن یک اتاق در خانه پدری نیاز داری و می توانی زنی کنی.
شاید من خیلی سختگیرم، ازدواج نه پدر میخواهد و نه هم پول میطلبد. تو فقط باید به آن اندازه بزرگ بشوی که دیگر نتوانی مجرد ادامه دهی. چون همسایه و کاکا و پدر و جامعه به تو گیر خواهند داد؛ بزرگ شدی باید ازدواج کنی. البته منظور من از بزرگ شدن “بلوغت” نیست هرگز. چون معمولن همه نهایتن ۱۵ سالگی به بلوعت میرسند. و نیاز جنسی از همان زمان آغاز میشود. اما جامعه به این کارها کاری ندارد، هر وقت درست و حسابی ریش و سبیل کردی آنوقت شروع میکنند به گیر دادن. به این که تو مثلن از ۱۵ سالگی تا ۲۵ سالگی که مجرد بودی با نیازت چه کردی و میکنی کاری ندارند. کار که دارند، خیلی هم کار دارند، منظورم این است که باید ازش دم نزنی و گرنه پدرت را در میآورند.
کافیست در این سنین یک بار به دختر یا پسری لبخندی بزنی. هفت جدت را جلوی چشمهایت می آورند. پسر بی شرم و حیا! درسته پسر بی شرم و حیا. چون بهرحال دختر که باید در خانه باشد. کسی را نمیبیند که بتواند لبخند بزند. گیرم که برای مدرسه و دانشگاه بیرون هم شد. مگر میتواند سرش را بالا کند. «جامعه وحشیست، همه گرگاند، باید مواظب خودش باشد».
****
اینکه ما نیاز خوردن و نوشیدن و خوابیدن داریم. نیاز لاسیدن و …دن هم داریم (درسته منظورم همان فعل مخصوص بود). ولی همه هیچ چیزی نمیگویند، انگار واقعن چنین چیزی وجود ندارد. به این میماند که به گرسنهای بگوییم نخور! یا مثلن ساکت باش سیر میشوی، یا تلقین کن که گرسنه نیستی، اصلن تو باید مقاومت کنی. راستی از این کلمه “تلقین” خوشم میآید و فکر کنم خیلیها با همین استراتژی “تلقین” تا خیلی جاها رفتهاند، خیلیها متخصص و حرفهای شدند، کفشی درین راه پاره کرده و موی سپید کردهاند. میدانم به همین سادگی هم که گفتم نیست. خیلیها در هنگام “تلقین کردن” توسط پدر و مادر دستگیر شدهاند و برای سالها به این بهانه تحقیر. یادم میآید اولین بار خودم با این کلمه در فوتبال آشنا شدم. دوستی داشتم که همه “تلقینی” صدایش میکردند. من هم هی داد میزدم تلقینی پاس بده، تلقینی پاس بده. یک روز بعداز تمرین مربی به من گفت میفهمی تلقینی یعنی چه؟ گفتم؛ لقباش است. گفت: تو خوردتری، غلام صدایش کن. رفتم خانه و از پدرم پرسیدم تلقینی یعنی چی؟ ای کاش ولی نمیپرسیدم. گفت دیگر اجازه نداری فوتبال بروی و همیشه هم چارچشمی مواظبم بود، حتا میگفت؛ در اتاقت که هستی دروازه را باز بگذار. طفلی میترسید “تلقینی” بشم. پدرم نگفت. ولی از آنجاییکه کنجکاوی و پشتکار در خون من است. با کمک دوستانم آموزشهای لازم را فرا گرفتم.
“تلقین” آسان نبود و نیست و امر شنیع دوستپسر دوستدختر هم جرات کافی و وافی میطلبد. اگر با خودت کنار بیایی و از زیر باز اینهمه عذاب وجدان ناشی از دوستی با نامحرمی که ملاها از بدو تولد در مساجد و مکاتب تبلیغ میکنند دربیایی. با در و همسایه و بقال و نانوا و دیگر اعضای فضول جامعه چیکار میکنی. اگر کمی بدشانسی باشی و فرضا یکی تو را با دختر یا پسری ببیند، دیگر باید فاتحهات را بخوانی، واویلا! ارتباط با ناموس مردم، با نامحرم!
………………………………
این سطر را خالی گذاشتم چون نمیخواستم از عاقبت ارتباط با جنس مخالف، از سنگسار و دو سه تجربه دیداریام در دوران کودکی قصه کنم. البته ممکن است همه شما چیزی شبیه و حتا بدتر از این هم دیده باشید. بهرحال به هیچ وجه اما چیز عجیبی نیست، چون از جامعهای که متحدانه و به شکل خودجوش و بدون دلیل و بهانهای فرخندهها را میسوزاند هیچ چیزی بعید نیست.
پس اگر دوست دختر داری مواظب خودت باش. تو در محاصره ملاها وملاعمرها هستی. باز هم اگر خیلی مصری که نیاز جنسی منسی داری مشکل خودت است برادر، مقاومت کن. انشالا به حول قوهالهی کمی بعد دختری را به تو میاندازند و آنوقت هر شب میتوانی نفس تازهکنی ،اسب خویش بتازانی.
اما نه! حالا حالاها باید سواری بدهی به زندگی.
لبی بوسیده نبوسیده باید کولهبار ببندی و در ایران و پاکستان سگدو بزنی که ده لک پول پیشکش آماده کنی. با مدرک لیسانس بدردنخور شب و روز حسرت بخوری، با معاش بخورنمیر بسازی و یا هم در ادارهای با رشوهستانی جیب پر کنی. که البته میدانم تو بیکستر و مفلوکتر از آنی هستی که کاری رشوهگیر گیرت بیایید.
مصطفا_صمدی
ادامه دارد …